پیش بی درد دمی صحبت ازدرد مکن شاخه سبز دلت را به خطا زرد مکن
مرد اگر نیست در این شهر ولی کوه که هست تکیه بر کوه کن وتکیه به نامرد مکن
یارب دل دوستان پر از غم نکنی با تیر قضا قامت ما خم نکنی
ای چرخ تورا به حق قرآن سوگند یک مو زتن عزیز ما کم نکنی
ناز آن چشمی که سویش مال ماست ناز آن زلفی که تارش مال ماست
ناز آن چوپان که سازش مال ماست ناز آن یاری که قلبش یاد ماست
گل بی رخ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد
جان نقد محقر است حافظ از بهر نثارخوش نباشد
یک شاخه رز سفید تقدیم توباد رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد
تنها دل ساده ایست داریی ما آن هم شب عید تقدیم تو باد
عطر نرگس رقص باد،نغمه شوق پرستوهای شاد ،خلوت گرم کبوتر های مست،نرم نرمک میرسد اینک بهار،خوش به حال روزگار.
بلبلان را آرزویی جز گل وگلزارنیست دوستان را لذتی جز لذت دیدار نیست.
این سلام تقدیم به آنکه مهرش وفاست ،عشقش صفاست در زمانی که محبت کیمیاست.
تک درخت خاطراتم بر لب ساحل نشسته گر چه دوری از کنارم یاد تو بر دل نشسته
آوای خوش هزار تقدیم توباد ،سرسبز ترین بهار تقدیم تو باد،گویند که لحظه ایست روئیدن عشق ،آن لحظه هزاربا رتقدیم تو باد.
انگار پای ثانیه ها لنگ می زند،وقتی دل برای دلی تنگ می شود.
دانی که ز میوه ها چرا سیب نکوست نیمی رخ عاشق است نیمی رخ دوست
زدو دیده خون فشانم زغمت شب جدایی چکنم که هست اینها گل خیر آشنایی
یک نفس یاد خدا یک سبد خاطره آسوده وشاد،یک بغل شبنم آرامش صبح ،یک هزارآینه ازجنس دعا ،همه تقدیم تو باد
ای صمیمی ای دوست، گاه وبیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی،ای قدیمی ای خوب، تومرا یاد کنی یا نکنی من بیا دت هستم آرزویم همه سرسبزی توست ، دایم از خنده لبانت لبریز دامنت پر گل باد.
در مرام ما رفیقان نیست رسم ترک دوست عهد با هر که ببندیم جانمان در دست اوست
یک روز رسد غمی به اندازه کوه روز دگر نشاط به اندازه دشت
افسانه زندگی چنین است عزیز در سایه کوه باید ازدشت گذشت
در ضمیر ما نمی گنجد به غیر ازدوست کس هر دوعالم رابه دشمن ده که مارادوست بس
نوشته شده توسط عباس شبستری در پنج شنبه 87/5/10 و ساعت 6:3 عصر |
نظرات دیگران()