درکوی تو می دهند ،جانی به جویی
جان را چه محل،که کاروانی به جویی
از تو صنما،جویی جهانی ارزد
زین جنس که ماییم ،جهانی به جویی
گر طاعت خود نقش کنم بر نانی
وان نان بنهم پیش سگی بر خانی
وان سگ باشد گرسنه در زندانی
ازننگ برآن نان ننهد دندانی
دیوی است درون من ،که پنهانی نیست
برداشتن سرش،به آسانی نیست
ایمانش، هزار بار تلقین کردم
آن کافر را سر مسلمانی نیست
خیاط روزگار به بالای هیچ مرد
پیراهنی ندوخت ،که آن را قبا نکرد