که بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم
دفتر بی مدح تو دف تر بود در طرب نارد کسی را دف تر
جز الف قامتت در دل درویش نیست خانه تنگ است دل جای یکی بیش نیست
نازد به خودش خدا که حیدر دارد نوری چو علی پاک ومطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله صد بار اگر کعبه ترک بردارد
ما را به دعا کاش فراموش نسازند رندان سحر خیز که صاحب نفسانند
ادیم زمین سفره عام اوست بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
ای ختم رسل دو کون پیرایه توست افلاک یکی منبر نه پایه توست
گر شخص تورا سایه نیاشد چه عجب تو نوری وآفتاب خود سایه توست
هیچ می دانی ندارد سایه پیغمبر(ص) چرا؟ آفتابی چون علی (ع ) درسایه پیغمبر(ص )است
چون دایره ما زپوست پوشان توایم دردایره حلقه بگوشان توایم
گربنوازی زجان خروشان توایم ور ننوازی باز خموشان توایم
اوصاف علی به گفتگو ممکن نیست گنجایش بحر در سبو ممکن نیست
من ذات علی به واجبی نشناسم اما دانم که مثل اوممکن نیست