دل ودینم وعقل وهوشم همه را به آب دادی
زکدام باده ساقی به من خراب دادی؟
چه دل وچه دین وایمان همه گشت رخنه رخنه
مژهای شوخ خود را چو بغمزه آبدادی
دل عالمی زجا شد چو نقاب برگشودی
دو جهان به هم برآمد ،چو بزلف تاب دادی
در خرمی گشودی ،چو جمال خود نمودی
ره دردو غم ببستی ، چو شراب ناب دادی
زدو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را
زلب وخوی جبینت شکروگلاب دادی
همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت
بمن فقیر مسکین ،غم بی حساب دادی
همه سرخوش از وصالت ،من وحسرت خیالت
همه راشراب دادی و مرا سراب دادی
زلب شکر فروشت دل «فیض» خواست کامی
نه اجابتی نمودی ،نه مرا جواب دادی
ملا محسن فیض کاشانی