پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
آن که گویند که بر باد نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که تا در نگری بر باد است
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسی ست که در عقد بسی داماد است
یاد آر این سخن من که پس از من گوئی
یاد باد آن که مرا این سخن از وی یاد است
خاک بغداد به خون خلفا می گرید
ورنه این شط روان چیست که در بغداد است
گرپر از لاله سیراب بود دامن کوه
مرو از راه ،که آن خون دل فرهاد است
خیمه انس مزن بر در این کهنه رباط
که اساسش همه بی موقع و بی بنیاد است
حاصلی نیست ،به جز غم جهان خواجو را
شادی جان کسی از دو جهان آزاد است
خواجوی کرمانی