بی سوال احسان به درویشان،سخاوت کردن است
لب گشودن رخنه در ناموس همت کردن است
هست اگر در گاه فردوس برین را حلقه ای
قامت چون تیر را خم از عبادت کردن است
باقد خم گشته آسودن درین وحشت سرا
درته دیوار مایل،خواب راحت کردن است
آفتاب عمرش آمدبر لب بام وهنوز
خواجه مغرور،سرگرم عمارت کردن است
سر فرو بردن بیاد دوست در جیب کفن
درته یک پیرهن با یار خلوت کردن است
نفس سرکش را تهیدستی عنان داری کند
ازفقیری شکوه کردن ،کفر نعمت کردن است
گرچه می رنجند صائب ازحدیث راست خلق
دشمنی با دوستان ترک نصیحت کردن است
صائب تبریزی