با قوت پیل مور می باید بود
با ملک دو کون عور می باید بود
این طرفه نگر که عیب هر آدمیی
می باید دید و کور می باید بود
پوریای ولی
آنم که دل از کون و مکان بر کندم
وز خوان جهان به لقمه ای خرسندم
کندم ز سر کوه قناعت سنگی
آوردم و برد دخمه آز افکندم
پوریای ولی
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سر نگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
او خود بگویدت که چون باید رفت
پوریای ولی