از دفتر عشق راز می خوان و مگوی
مرکب پی این طایفه میران و مگوی
خواهی که دل و دین به سلامت ببری
میبین و مکن ظاهر و می دان ومگوی
پوریای ولی
گر مرد رهی نظر به ره باید داشت
خود را نگه از هزار چه باید داشت
در خانه دوست چو محرم گشتی
دست و دل و دیده را نگه با ید داشت
پوریای ولی